شهید محمد حسین تجلی
وضعیت تاهل:مجرد
تحصیلات:لیسانس آموزش ابتدائی
مدت حضور در جبهه :شرکت در عملیات ها بیت المقدس-خیبر – کربلای 5 
مسئولیت های قبل از شهادت:معاون گروهان
آخرین مسئولیت :معاون گروهان
محل شهادت :شلمچه
نام آخرین عملیات :کربلای 5
تاریخ شهادت: 65/12/04
علت شهادت :اصابت ترکش
مزار شهید :گلزار شهدای پایین
شغل و صنف :دانشجو
زندگینامه شهید:
در چهارم خرداد ماه 1341در شهر زنجان به دنیا آمد پدرش میگوید :دوست داشتم پسرمان به تاسی از نامی که برایش انتخاب می کنیم در مکتب مولایش حسین (ع) یاد بگیرد که چگونه از اسلام دفاع کند پا به پای پدر قرآن و قصه های شیرین آن را آموخت و راه مدرسه را پیش گرفت در کوچه و پس کوچه های همین شهر ، زیر گلدسته های مسجد مهدیه قد کشید و بزرگ شد در سن نوجوانی به جمع انقلابیون پیوست و در هنگام تظاهرات از ناحیه پا زخمی شد بعد از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته انقلاب در آمد یک سال بعد وارد سپاه شد در اولین فرمان امام مبنی این که کار قائله کردستان را یکسره کنید با هم رزمانش به کردستان اعزام شد در راه به کمین دموکرات ها و کومله ها افتادند دو همسنگرش شهید شد حسین نیز از ناحیه پا زخمی شد با آغشته کردن صورت خود به خون هم سنگرانش خود را به مردگی زد جلادان بر سرش بالینش آمده و وی را به خیال این که کشته شده است خلع سلاح کردند بعد از دور شدن محمد حسین از فرصت استفاده کرد و از منطقه در گیری دور شد در بین راه متوجه نزدیک شدن گروهی از مزدوران کومله می شود سریع به بالای درختی میرود و خود را در لای شاخ و برگ درخت پنهان می کند و شبانه خود را به تکاب می رساند در سال 58-59یک سال قبل از اخذ دیپلم مدتی در جهاد سازندگی زنجان مشغول خدمت در روستای طراف آن می شود پس از پایان تحصیلات متوسطه با دیگر با جهاد زنجان به جبهه میمک و شور شیرین می رود حسین در مرکز تربیت معلم شهید بهشتی قبول می شود ولی به علت نیاز جبهه به مدت سه ماه به جنوب اعزام می شود و در سه مرحله از عملیات دفاع مقدس در محور دارخوین –اهواز در آزاد سازی جاده اهواز –خرم شهر شرکت می نماید و برای بار سوم مجروح می شود .
سال 1362 در روستای قره بلاغ زنجان معلم بود با نزدیک شدن وقت عملیات به مدت سه ماه به جبهه می رود و در عملیات خیبر شرکت میکند سال 1364 در دانشگاه تربیت معلم تهران قبول می شود همزمان با تحصیل در آموزش و پرورش منطقه 16 تهران مشغول کار می شود حسین خودش را در مثلث خانه خوبگاه و دانشگاه محبوس نکرد زیرا که عقیده داشت دانشگاه خطی است که ریشه اش آزادی از استکبار است آری او در حین تحصیل هم تدریس می کرد و هم به جبهه می رفت در دانشگاه به خاطر بیان شیوای که داشت ، برای انتقال مشکلات دانشجویان به مسئولین از بین چند صد نفر دانشجو به عنوان نمایندهد انتخاب شد محمد حسین از معلمین متعهد دوران خود بود که هنوز خاطرات زیبا و رفتار های دوست داشتی اش از ذهن مردمان قره بلاغ پاک نشده است محمد حسین راهش را درست انتخاب کرد خدایا صدای حسین ات را میشنوم که می گوید فردا روز ماند نیست ماندن فقط امشب است من نیز فقط آن شب مانده ام و امروز می روم او رفت و در بیست چهارمین بهار زندگی اش چهارم اسفند 1365 در عملیات کربلای 8 منطقه شلمچه سرخ رویید پیکرش چند روز بعد در شانه های مردم شهر تشییع شد و اکنون حسین در گلستان شهدای پایین زنجان آرمیده است .
وصیت نامه شهید :
پدر ومادر عزیزم شما نیک می دانید که خدا انسان را تنها ومستقل آفرید بدون من به این جهان آمدید وبدون من هم از این دنیا خواهید رفت واین یک واقعیت است . هم اکنون که به این سفر می روم فقط اورا در خاطر دارم . احساس مسئولیت محرک این سفر است . مسئولیت انسان در اینکه راه خود را بشناسد وبدان عمل کند با این حال کار خود را به خدا وا می گذارم (افوض امری الی ا...) که سرلوحه اعمال است ناراحتی برای یکدوره کوتاهی به نام عمر سزاوار انسان متعالی که خدا از روح خود در آن دمیده نمی باشد ، قوی ، مطمئن ، صبور وبا عزمی راسخ وایستاده چون کوهی بمانید واین امر را بوسیله عبادت می توان بدست آورد .
خدایا خداگونه شدن چگونه است . خدایا می شنوم صدای رسولت را که می گوید در زنجیر ماندن شایسته موحدین نیست ، باید از قفس تنگ ماندن گریخت ، نباید ماند، بایدشد. دوست داشتم بمانم وزندگی کنم ولی از انحراف هراسان بودم واز منجلاب گریزان واززندگی دورویی متنفر واز بازی دو موش سیاه وسفید که ریسمان عمر مرا می جوند وکوتاه می کنند بیزار بودم . خدایا صدای حسینت را می شنوم که در شب قبل از عروج شمعها را خاموش کرد وفرمود: که بروید فردا روز ماندن نیست ، ماندن فقط امشب است آنان که می خواهند بمانند امشب بروند که فردا روز ماندن نیست پس فردا روز چه بدست آوردن نیست . فردا روز همه چیز ازدست دادن است آنها که همه چیز ندارند از دست بدهند بروند وشهیدان بمانند تا فردائی دیگر پوچی بودن را ارزانی ماندگان کنند وپاکی شدن را برگزینند وچه نیکو بود این شیوه من آنشب ماندم وامروز می روم . می روم تا آنچه که دارم بدهم می گویند جوانی که در بیست وچندمین بهار زندگی دار فانی را وداع گفت . می گویم هرچه بگویند برایم مهم نیست اصلاً من کجا بیست وچند بهار عمر کرده ام نه ، نه این صحیح نیست من فقط یک بهار عمر کرده ام وآن بهار زندگی بوده است . بهار چیست ؟بهار یعنی رویش وزندگی نیز رویش است آری بهار یکبار است و آن بهار زندگی است ومن در یک بهار رویش را باقی یافتم.رویشی به بلندی سرو وبه گستردگی ابر ، من که می گویم منهاست نه من ، آری رویتی به بلندی سرو وبه گستردگی ابر ، رویشی به رنگ سرخ ، رویش سرخ را دیده اید آری من دیده ام جوانی درجزایر مجنون چنین روییده بود مغز خویش رادر کنار نیزارهای جزایر مجنون گسترده بود واز تلالو برق آن سپیدی سرخ شده بود ودر این سرزمین مجنون خود مجنون شده بود ولیلی را یافته بود . واو سرخ روئیده بود ومن ساقه ای از آن رویش را برداشتم وبا سرخی خون خود سیرابش کردم ، آنچنانکه آن ساقه سراسر وجودم را گرفت ومن نیز سرخ شدم ومن نیز قبل از اینکه به زردی گرایم ساقه ای از سرخی وجودم را به آنکه خواهد خواهم سپرد واو نیز سرخ خواهد شد واو نیز سرخ خواهد روئید وشاید که او توباشی واین چنین است که ما سرخ خواهیم روئید وچهره هر سیاهی وهر پلیدی را خواهیم پوشانید .وآنگاه دوباره سبز خواهیم شد وآنگاه دوباره خواهیم روئید واین بار است که سبز باید بروییم آری آن جوان را می گویم من روده اش را نیز دیدم که از موطن خویش واز بطن وجودش بیرون خزیده بود گویی که (حبل ا...) است ، آری آنچنان وسیع بود که خمپاره هم نتوانسته بود از هم بدردش ومن حب ا... رادر زمین یافتم وحبل ا... رادر مجنون دیدم ومن معتصم شدم به اعتصام حبل ا... ، وه چه شیرین است ، چه گواراست ، خوب نظر کردم در این حبل دست هابیل ونوح و ابراهیم و محمدو علی و حسین و مهدی و روح ا... رادیدم ، آری همشان چنگ زده بودند وجائی برای من نبودومن نیز دستم را در آستین اخرینشان آویختم وبا او شدم وبه آنها پیوستم. ومن در یک بهار روئیدم وچه نیکو روئیدم .
والسلام
محمد حسین تجلی
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیــــم که از تبار باران هستیم
ما وارث خون سربــداران هستیم