شهدای دانشجو معلم

شهید یوسفعلی فلاح حسینی

تاریخ تولد:1344

محل تولد: یزد

سال ورود به تربیت معلم:1365

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

تاریخ شهادت: 1365/11/10

محل شهادت: غرب

آدرس کامل مزارشهید: محسن خان تفت

 

 

 

زندگینامه شهید: 

یوسفعلی فرزند محمدعلی در بیست و سومین روز از آذر ماه سال 1344 در روستای حسینی تفت پابه عرصه وجود گذاشت. از کودکی به مکتبخانه رفت و قرآن را فرا گرفت. همزمان با تحصیل در دبستان به خواندن کتابهای مذهبی علاقمند گشت.

در دوران انقلاب در تظاهرات شرکت کرد ونقش محوری در فعالیت های انقلابی در بین دانش آموزان داشت. او دوران متوسطه را در شهرستان تفت گذراند و در سال 1365 در تربیت معلم شهید پاکنژاد یزد دررشته آموزش ابتدائی پذیرفته شد و ثبت نام کرد.

یوسفعلی هنگامی که دانش آموز دبیرستان بود برای اولین بار به جبهه عزیمت کرد واین حضور حماسی چندین دفعه تکرار شد وی به شهادت عشق می ورزید و همیشه به دوستانش می گفت:" آرزو دارم اولین شهید روستای حسینی باشم" یوسفعلی این خواسته را در قنوت نمازهایش تکرار میکرد وسرانجام پس از شکست در چهار عملیات بزرگ در تاریخ 1365/11/10در عملیات کربلای 5 در متطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به صورتش به شهادت رسید و بدین صورت این دانشجوی شیفته شهادت در اولین ترم تحصیلی خود بعنوان اولین شهید روستای حسینی تشییع و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

 

وصیت نامه شهید:

   بسم الله الرحمن الرحیم

"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"

گمان مبرید که آنانکه در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند ونزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

در شهادت موت نیست حیات جاوید است.                                                                                                  امام خمینی

با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی یار و یاور مستضعفان و باسلام و درود فراوان به روان پاک شهدای انقلاب اسلامی بویژه شهدای جنگ تحمیلی و شهدای کربلای حسینی و با سلام گرم فراوان به شما خانواده های شهدای انقلای اسلامی و باسلام فراوان به شما پدر و مادر عزیزم که مرا از زمان طفولیت در دامن خود پروراندید و مرا به این سن وسال رسانیدید.

شما پدر و مادر عزیزم! که مرا به جبهه فرستادید تا بتوانم کمک ناقابلی به اسلام کرده باشم و قطره خون ناقابلم را در راه خدا ریخته باشم شما پدر ومادرگرامیم ! که این امانت خدا را به صاحب امانت برگردانیدید؛ من امانتی بودم در دست شما و شما این امانت را به صاحبش برگردانیدید. من اگر لیاقت شهید شدن را داشتم و خونناقابلم را به روی کربلای ایران ریخته شد شما پدر ومادر گرامیم گریه مکنید. زیرا که شهید زنده جاوید است و هیچوقت نابود نمی شود و شهید زندگی تازه ای را آغاز میکند و شما پدر ومادرم! علوه براینکه نباید گریه کنید بلکه باید خوشحال باشید که فرزند شما در راه خدا قربانی شده وباید افتخارکنید و اگر تومادرم دلت سوخت وخواستی گریه کنی برای حسین مظلومی گریه کن که او را درصحرای کربلا با لب عطشان شهیدش کردند و جوانان او را جلوی چشمش کشتند. بله برای اوگریه کن، برای من نباید گریه کنی که باگریه کردن تو برای من دشمن خوشحال میشود.

و خواهشی که از شما خواهرانم دارم این است که زینب وار پیام رسان خون شهدا باشید و مشت محکمی به دهان دشمنان بزنید.

مادرم وپدرم! اگر خشونتی از من دیدید مرا حلال کنید و مرا ببخشید که خداوند هم از شما خوشحال شود. امیدوارم فردای قیامت در جلو خداوند وائمه اطهار روسفید باشم و همچنین جلو شما پدر و مادرم.

به امید پیروزی رزمندگان اسلام. خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. مرا در قبرستان روستای حسینی به خاک بسپارید. روزهای پنج شنبه بر سر قبر من قرآن بخوانید شاید بخشیده شوم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 146548

تعداد بازدید: | آخرین بازدید: