شهدای دانشجو معلم

شهید نادر شادیوند

 

محل شهادت: مهران                                                      

تاریخ تولد:1349                                      

محل تولد: دره شهر (شیخ مکان)      

تاریخ شهادت: 1366

تحصیلات: دانشجوی دانشسرا   

علت شهادت:اصابت خمپاره                                          

مزار شهید: شیخ مکان دره شهر   

شغل و صنف: دانشجوی دانشسرای مقدماتی ایلام

 

 

زندگینامه شهید:

          برادر شهیدمان در سال 49/8/20 در خانواده ایی بسیار مذهبی در یکی از روستاهای شهرستان دره شهر به نام شیخ مکان دیده به جهان گشود، بعد از سپری نمودن سن طفولیت وارد محیط مقدس مدرسه شد مدرسه ایی که در همان روستای خودشان بود از اتمام دوران ابتدائی وارد دوران راهنمایی در همان روستا شد دوران راهنمائی را همانند دوران ابتدائی با عشق وعلاقه پشت سر گذاشتند پس از پایان دورهءراهنمائی برای ادامه تحصیل وبه خاطر عشق وعلاقه وافری که نسبت به شغل معلمی داشت وارد دانشسرا شد.در همان روز های اول که وارد دانشسرا شد توانست با دوستان جدیدی که هر کدام از منطقه ای دور آمده بودند آشنا شود و دلیل این امر همان محبت و خونگرمی برادر شهید مان بود.آری رفتار این برادر شهید اسوه و الگو برای دیگران بود او همیشه برادران دیگر رفتار وی را سر لوحه زندگی خود قرار می دادند واقعا رفتار او درشان یک معلم واقعی و یک معلم مکتبی بود. با اندک سنی که داشتند نسبت به تماتم مسائل صبر وتحمل زیادی نشان میدادند خلاصه اینکه با تمام صفتهای عالی که داشت و با وجود دوری از خانواده و مسافتی که بین محیط درس و خانواده اش بود. هیچکدام نتوانست در اراده آهنین او خللی ایجاد کند و خلاصه در سال 65 الی66 توانست با نمرات عالی یک سال تحصیلی را پشت سر بگذارد بعد از پایان درس به خاطرکمک به خانواده و همکاری با آنها به سوی خانواده باز می گشت ودر همان تابستان توانست در امر کشاورزی و دیگر کار های لازم به خانواده خود کمک شایانی کرده باشد. واز خصوصیات بارز این شهید عزیز این بود که از فعالیتهای مذهبی واجتماعی واقعاً فردی نمونه بود ودر همه کارهایش همیشه خدا را فراموش نمی کردند وتمام زندگی خودرا براساس دستورات الهی بنیان می کردند در تمام امر های واجب پیشقدم بودند ونسبت به اسایش دوستانش کوشا بود. در ماه مبارک رمضان با وجود تمام مشکلات از جمله شروع امتحانات درسی ودیگر مشکلات روزمره تمام این ماه مبارک رمضان را روزه می گرفت وشبها با صدای دل نشین خود دعاهایی  را می خواند و دلها را ارامش می داد ولی نظر مسئولین دانشسر فردی نمونه بود واحترام خاصی را برایش قائل بودند تا اینکه سال تحصیلی جدید شروع شد و وی هم مانند دیگر برادران همکلاسیش وارد همان محیط شدند همان دانشسرایی که با آن خو گرفته بود نمی توانست آن را ترک کند. در اوایل سال تحصیلی جدید که یکماه بیش از ان نگذشته بود وبه خاطر نیاز مبرم به جبهه و شرایط جوی که بر کشورمان بود حاکم بود جبهه را بر درس ترجیح داد زیرا او معتقد بود جبهه رفتن خیلی مهمتر از درس خواندن است و ایستادن در کنج دانشسرا  و بی تفاوت بودن به جبهه و مسائل جنگی را ننگ می دانست و می گفت کشور جمهوری اسلامی امروز نیاز شدید دارد وانقلاب اسلامی بر تک تک ما حق دارد که هر کدام ما باید به طریقی این حق را ادا کنیم ومن می خواهم از طریق جبهه رفتن این را ادا کنم امیدوارم که خداوند قبول کند .قبل از به جبهه رفتن مسئولین  محترم  چند روزی مرخصی جهت وداع کردن از خانواده  به بچه های همرزمش دادند وآنها همه رفتند  ولی  نادر نرفت  زیر ا او می ترسید که شاید خانواده اش او را در این امر واجب باز دارند و تمام ان چند روز را در دانشسرا گذراندند و به درس های خود مروری کردند. تا اینکه روز موعود فرا رسید، روز تجدید دیدارها، روزیکه همه آرزوی آن را داشتند، و نادر از شادی در پوست خود نمی کنجد. بچه ها همه امدند و نادر هم تصمیم قطعی خود را گر فتند بچه ها همه براینکه نادر به جبهه نیاید راه حلهای می دادند و می گفتند جبهه رفتن شوخی نیست شما نمی توانید به جبهه بیائد جبهه رفتن شهید شدن دارد، کمبودها دارد خلاصه می گفتند شهید می شوید و دیگر حرفهای دیگر، امّا او به علت داشتن اراده آهنین حرفهای آنها را نمی پذیرفت و می گفت شهادت سعادت است ومن هیچوقت این چنین سعادتی را نخواهم داشت و شهادت نصیب هرکسی نمیشود، می گفتند من چنین سعادتی را ندارم که شهید شوم. بالاخره برادران دیگر همه ساکهای خود را بر دوش بستند وجهت عازم شدن آماده شدند و نادر هم کوله بار خود را بردوش بست، کوله باری که وسایل شخصی اش را در آن جای داده بود وتوانست دران لحضه خودرا در صفوف برادران رزمنده اش جای دهد .

در این حال نوبت به مسئولین آمد و به او می گفتند که سن شما اقتضا نمی کند وبا رفتن او به جبهه مخالفت می کردند  اما او همچنان مانند کوهی استوار به این حرفها گوش نمی داد او می گفت درست است که سنی ندارم اما در مقابل اراده ایی آهنین دارم وباید حتماًهمراه با دیگر برادارن به جبهه بروم بالاخره با اصرار و پافشاری فراوان مسئولین هم قبول کردند و با وی موافقت کردند و با دیگران در بین بدرقه گرم مردم شهر بدره روانه میادین نبرد شدند او با صدای نازکش زمزمه هایی می خواندند گویا با پروردگار خویش راز و نیاز می کردند گویا می دانست که شهید می شود ودیگر بر نمی گردد از چهره اش معلوم بود که شربت شهادت خواهند نوشید زیرا چهره اش به حدّی بشاش و منور گشته بود که گویا ملائک با او می خواندند خلاصه بعد ازاینکه آنها را اعزام کردند و به منطقه جنگی مهران رسیدند در منطقه رفتارش در دل تک تک برادران رزمنده اش نقش بسته بود وبه همسنگرانش می فهماند که معنی زندگی یعنی چه،  تمام مشکلات جبهه را با جان دل می خریدند و هیچگونه ناراحتی به خودنشان نمی دادند اوقات فراغت خود در دل سنگر همواره با اینکه کتابهایش را همراه خود برده بود به درس خواندن و مطالعه کتابهای در سی می پرداخت و وقتی خسته میشد به سراغ دوستان می رفت وهمیشه آنها را از یاد نمی برد مشکلات آنها را تا حدودی حل می کرد ونسبت به انجام وظیفه خود هیچگاه سرپیچی نمیکرد و همواره وظایف خود را به نحو احسن انجام می داد همانطور که در دانشسرا رفتارش برای دیگران الگو و اسوه بود در جبهه نیز همه از او تقلید می کردند و رفتارش را تحسین می کردند خلاصه وی توانست چند روزیکه در آنجا باشد از لحاظ معنوی ودینی کمکی به برادران رزمنده اش کرده باشد او در این مدت اندک طرز وضو گرفتن و نماز خواندن صحیح و بعضی از مباحث احکام را برای برادران می گفتند یکروز در مورخه 66/8/23 که در همین روز به جبهه آمدن وی می شد همراه و همگام با چندین تن از برادران رزمنده خود جهت نظافت و بهداشت کردن خودشان ترتیب یک حمام صحرائی را می دادند ناگهان یک خمپاره آنها را مورد هدف قرار داد و گلوله خمپاره به آنها اصابت کرد و آنها به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، آری آنها شربت شهادت نوشیدند و رفتن، آری نادر واقعاً به دوستانش ثابت کرد که شهادت نصیب چه کسانی می شود شهادت نصیب افرادی خالص و افرادی مؤمن می شود شهادت نصیب این چنین افرادی می شود که در دل سنگر همواره نماز و احکام شرعی را از یاد نمی برند او به همسنگرانش فهماند که سعادت آن را دارد نادر به آرزوی خود رسید این خواستهء همیشگی او بود بالاخره درست در مورخه 66/8/23 غروب بود که به شهادت رسید.

 

 

 

 

وصیت نامه شهید: 

بسم الله الرحمن الرحیم

«عزیزان! دنیا محل گذر است، بیائیم با هم مهربان باشیم، کدورتها را کنار نهیم، به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم، که جهان امروز، همبستگی و مهربانی را می طلبد.»

ما فرمان امام بزرگوارمان، خمینی کبیر، بت شکن زمانه را گردن می نهیم واز عزّت وشرافت ملت ایران و خاک میهنمان با تمام وجود دفاع می کنیم چرا که خداوند متعال خود در قرآن کریم می فرمایید: «فَبَشِّر عبادِ الذینَ یَستَمِعونَ القولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسنَهُ اولئکَ الذینَ هم اللهُ و اولئکَهم اولوا الالباب» (سوره مبارکه الزمر آیه 18) ما نیز بهترین سخن را برگزیده و جانمان را تقدیم می کنیم به امید پیروزی حق بر باطل إنشاءاله.»


| شناسه مطلب: 139124

تعداد بازدید: | آخرین بازدید: