شهدای دانشجو معلم

شهید غلامحسین ایمانی

 

 

تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۱۱/۳                                     

محل تولد: فردوس

سال ورود به تربیت معلم: مهرماه ۱۳۶۳

رشته تحصیلی:آموزش ابتدایی                           

تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۱

محل شهادت:جزیره بوارین والفجر ۸

مزار شهید: بهشت اکبر فردوس

 

 

 

 

زندگینامه شهید:

           شهید غلامحسین ایمانی روز سوم بهمن ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده ای متدین و مذهبی از شهرستان فردوس، دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات عمومی خود را تا سال ۱۳۶۳ در شهرستان زادگاهش به پایان رساند. پس از اخذ دیپلم، تصمیم گرفت در ارتش جمهوری اسلامی استخدام شود که کلیه مراحل گزینش را با موفقیت طی نموده ، ولیکن به اصرار خانواده و عدم تحمل دوری وی، از رفتن به آنجا منصرف و سال بعد در آزمون سراسری قبول و در تربیت معلم شهرستان فردوس مشغول به تحصیل گردید. در حین تحصیل، باتوجه به اعتقاد و ایمانی که نسبت به فرامین رهبر کبیر انقلاب حضرت امام (ره) داشت، به عضویت بسیج بیست میلیونی در آمده و در دو مرحله به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. مرحله اول به مدت ۴۵ روز و به سلامتی به آغوش خانواده برگشت. در مرحله دوم حین عملیات والفجر ۸ در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ در جزیره بوارین عراق، مفقود الاثر و پس از ده سال انتظار پیکر مطهرش تشییع و در بهشت اکبر شهرستان فردوس به خاک سپرده شد.

از خصوصیات اخلاقی شهید همین بس که بسیار متواضع و فروتن بود. به همه اقوام و خویشان و بستگان در کلیه امور و بدون هیچگونه منت و چشمداشتی کمک می کرد. شاهد این مدعا دوستان، همسایگان، بستگان و اقوام دور و نزدیک شهید می باشند. از دیگر خصوصیاتش این بود که عاشق امام و ولایت بود و برای دنیا و داشته های آن ارزشی قائل نبود. این مطلب از گفته ها و توصیه هایی که در نامه هایش به خانواده خود می نوشت، کاملاً آشکار و هویداست. در جایی می گوید: دنیا هیچ ارزشی ندارد و این چند روزه دنیا انسان باید با هم مهربان و با احساس و محبت باشد. روحش شاد و یادش گرامی.

 

 

 

 

وصیت نامه شهید :

بسم رب الشهداء و الصدیقین

هم اکنون که لباس رزم پوشیدم و عازم جبهه هاى نبرد حق علیه باطل شدم ، لازم مى دانم چند کلمه اى را به عنوان یادگارى روى کاغذ بیاورم که اگر انشا الله شهید شدم ، با خواندن این وصیتنامه عده اى تحت تاثیر قرار گرفته و نگذارند اسلحه ام روى زمین بماند . لذا به این ترتیب شروع مى کنم.

 

 به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

«ولاتقولوالمن یقتل فى سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون »  (نگویید کسانى که در راه خدا کشته مى شوند مردگانند ، بلکه زنده اند و اما شما نمى فهمید )

همه گلها و عشقها ، همه جام ها و بوسه ها ، فنا پذیر و میرا هستند . مرگ در کنار همه ذرات جهان ، به ویژه انسان این معنا دهنده همه جام ها و عشق ها ایستاده است ، به همه چیز و همه کس با چشمانى ناشناس خیره مى نگرد . خوف انگیز و وحشت بار است و حضور مداومش جاى آرمیدن را تلخ و ناگوار مى کند . گیاهان نیز مى میرند ، اما امید حیاتى دوباره را در دل دارند، لیکن انسان بى آنکه هیچ امیدى به بازگشت داشته باشد از جهان گل و شراب و عشق خواهد رفت و در دل خاک تیره جاودانه خواهد خفت . آرى با اینکه هزاران هزار درد و آرزو داشتم ، تصمیم گرفتم در این موقعیت حساس که جبهه ها احتیاج به خون دارد ، اعزام شوم ، البته درد من درد دین و آرزویم ، آرزوى پیروزى اسلام بر کفر جهانى بود . آمدم تا عربده هاى مستانه استکبار که از حلقوم شوم صدامیان بیرون مى آید، خاموش کنم و صدایشان را در گلو خفه کنم ، آمدم که مرهمى باشم براى پدران و مادران و تمامى بستگان شهدا و معلولین و مفقودین و اسرا الگویى باشم ، آمدم تا زمینه را براى ظهور حضرت مهدى (عج) آماده نمایم و مى خواهم دست کافران بعثى را از تمامى جهان کوتاه کرده ، آنها را در زباله دانهاى تاریخ دفن نموده و از آنجا به اعماق مبهم و اسفل السافلین بفرستم انشا الله .

از همکلاسم مى خواهیم تمامى احکام اسلام را در روى زمین پیاده کرده و نهایت اینکه نه ظالم باشیم و نه مظلوم.

 

 چون اسم مظلوم بردم به یاد امام حسین (ع) افتادم که روز عاشورا گفت :

( اگر دین ندارید و مسلمان نیستید ، لااقل آزادمرد باشید )  که این حدیث امام حسین (ع) انقلابى در  ما ایجاد کرد و من با خود گفتم ، مسلمان هستم و آزادمرد ، پس ایستادن چرا ، اگر آب مدتى در یک جا بى حرکت باشد ، مى گندد تا چه رسد به انسان . پس حرکت مى کنم و دین خدا را یارى مى نمایم . آرى دیگر از مرگ نمى ترسیم شهـادت معشوق ماست ما را از معشوق نترسانید . من راه خود را انتخاب کرده ام و به این راه ادامه مى دهم ، مى خروشم و به پیش مى روم و هم اکنون که مى روم مى خواهم سخنى با ملت ایران و مدرسین و همکاران و دوستان و همشهریان خود داشته باشم ، هر چند کوچکتر از آنم که براى ملتى بپاخاسته پیام بدهم ولى سخنم با ملت این است : اتحاد ، اتحاد ، اتحاد ، ملت عزیز همانگونه که مستحضرند و مى دانند پیروزى این انقلاب شکوهمند معلول سه 3 چیز است که یکى از آنها اتحاد مردم است ، پس نگذارید توطئه دشمن اتحاد شما را از بین ببرد و دومى رهبرى است که مى بینیم در مراحل حساس با پیام این رهبر بزرگوار تمامى مردم به صورت کاروانى عازم جبهه ها مى شوند و آبروى دشمن و حامیانش را بر باد مى دهند و دیگرى مکتب ماست که دشمن با حیله هاى رنگارنگ خواسته دین ما را از ما بگیرد و براى ما دین مى سازد و دین مى تراشد ، ولى کورخوانده است ، ملت اتحاد را حفظ کرده و بدانید که همیشه در کمین است و از مدرسین محترم نیز مى خواهم از این مدتى که من از محضر آنها کسب فیض مى کرده ام ، اگر خداى نخواسته از من سرزده که موجب کدورت خاطرشان شده است مرا ببخشندو اما اى دانشجویان عزیز شما که رهبران فرهنگى جامعه هستید ، سعى کنید جامعه را خوب رهبرى کرده و الگوى اجتمـــــــاع باشید که اگر خــــداى نخواسته شمـــــا منحرف شوید کشور منحرف خواهد شد . پس سعى کنید در مسیر الهى حرکت کرده که شما به منزله ریلهاى یک قطار مى باشید .

و اما دوستان و همشهریان محترم اگر در مدت زندگى نکرده با شما برخوردى داشته ام و کدورتى از من دارید ، امیدوارم به بزرگوارى خودتان ببخشید و هر کدام از من طلب و یا چیز دیگرى دارید به پدر و مادرم مراجعه و آن را بگیرید .

در آخر از اقوام و خویشان مى خواهم که پدر و مادرم را تنها نگذارند و سعى کنند همیشه از حال و احوال آنها باخبر باشند .

و اما مادر و پدر و خواهران عزیزم ، پیام من به شما این است که بر مرگ من گریه نکنید ، چون من خودم این راه را انتخاب کردم و آگاهانه هم به این راه رفتم و اگر مى خواهید گریه کنید به یاد على اکبر حسین (ع) و صحنه روز عاشورا گریه کنید و نگذارید دشمن شاد شود .

مادر و پدرم فکر نکنید که چون من یگانه پسر خانواده هستم ، با رفتن من زندگى شما متزلزل خواهد شد ، بلکه باید استوار تر ؟؟؟گردید. هر چند شما از چهار پسر همین یکى برایتان باقى مانده است و ممکن است برایتان سخت باشد ولى این را بدانید که یار و یاور مومنان است. خودتان مى دانید من امانتى بودم در دست شما و شما امانت نگهدار بودید و رحمت خداوند بر باد که این امانت الهى را به خوبى و نحو احسن نگهدارى کردید و هر موقع خدا خواست تقدیم مى کنید .

و در آخر از خواهران و دامادهایمان مى خواهم که نگذارند پدر و مادر پیرم تنها بمانند ، هر چند مهر شما از دلم بیرون نمى رود ولى اسلام مهم تر از آن است . به هر حال ؟؟؟ دارم مرا ببخشید و از من راضى باشید و اگر در مدت زندگى با شماها بدرفتارى داشتم ، زیر پا بگذارید و در آخر از خواهر کوچکم و دیگر خواهران مى خواهم که حجاب خود را حفظ نموده و مسایل اسلامى را به خوبى انجام دهند و همیشه به جان رهبر دعا کنند تا ظهور امام زمان (عج) و از خانواده ام مى خواهم اگر شهید شدم حدودا سه 3 ماه برایم روزه بگیرند و یک سال نماز بخوانند و جسدم را در بهشت اکبر دفن نمایند و از قرآن خواندن و ذکر و مناجات خداوند یادتان نرود و همیشه جهت پیروزى رزمندگان و طول عمر امام دعا کنید و در آخر یک سخن از امام حسین (ع) برایتان بنویسم :

« ما در دامان کرامت و آقایى پرورش یافته ایم و سیادت و سرورى در روح و جان ما موج مى زند و عزت و شرف به ما حکم مى کند که براى مرگ آغوش باز کنیم ... » امام خمینى

 

از فرمایشات امام امت:

( شما هیچ وقت از هیچ چیز هراس نداشته باشید ، شما براى حفظ اسلام دارید جنگ مى کنید. )

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

  ؟؟؟ آب مى کند اندوه مرا ، هنگامى که هر ابر ذره اش کوهى است از غم در پیش پا ، غم هاى من همیشه ترا مى جوید ، تو را یا زهرا ، یا زهرا ،  یا زهرا .

در ضمن پدر و مادرم از خیرات و صدقه فراموش نکنید و سعى کنید تمام مسائل شرعیه اسلام را مو به مو اجرا کنید .

مجددا یادآور مى شوم که مبادا بر شهادت من گریه کنید ، بلکه به یاد على اکبر حسین و صحنه کربلا گریه کنید . در آخر از همه معذرت مى خواهم اگر وصیتنامه طولانى شد و امیدوارم مرا ببخشند ، چون طولانى بودن آن بدست خودم نبود بلکه فکر مى کردم باید هر آنچه در دل دارم به گوش این ملت بیدار برسانم .

به امید پیروزى و به امید زیارت کربلاى امام حسین (ع)   اجر کم عند الله   والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته   و اما اگر مفقود شدم این قسمت را به خانواده ام بدهید .

چند قطعه شعر هم در اینجا یادداشت مى کنم:

نمازت نغمه هاى آشنا داشت                                               دل پاکت امید کربلا داشت 

نکردى مهر حق از سینه بیرون                                              گل سجاده ات بوى خدا داشت 

قدم در کوى سرخ لاله بنهاد                                                 که شاید باشد در لاله زاران 

بیفروزد چراغ صبح را در                                                       شبستان سیاه روزگاران 

اى کاش که جاى آرمیدن بودى                                              یا این ره دور را رسیدن بودى 

کاش از پس صد هزار سال از دل خاک                                  چون سبزه امید بردمیدن بودى 

بر شاخ امید اگر برى یافتمى                                                 هم رشته خویش را سرى یافتمى 

هر چند ز تنگناى زندان وجود                                                اى کاش سوى عدم درى یافتمى  برخیز بیا بتاز بهر دل ما                        حل کن به جمال خویشتن مشکل ما 

اى دوست بیا تا غم فردا نخوریم                                            و این یکدم عمر را غنیمت شمریم  زیرا که از این دیر فنا در گذریم          با هفت هزار سالگان سر ببریم 

 

 

« انتظار »  آسمان آبى است با آفتابى که طلوع جاودانه را پلک گشوده است .

مادر بر پلکان سنگى انتظار مى نشیند و کلاف روشن آوازش را مى گشاید ، شقایقى خونین در گلو دارم و پرنده اى زخمى در دل .

آسمان آبى ست با آفتابى کــــه طلوعى جاودانه را پلک گشوده است . مادر بر پلکان سنگى انتظـــــار مى نشیند و چشم انداز هـــاى دوردست را مى نگرد .

پرنده اى زخمى بر خاک مى افتد و شقایقى خونین سر بر مى آورد آرى مادر جان آنگاه که اندیشه بال مى گیرد تا پرواز را نامیرا ترین تعبیر عشق سازد و گامها روح حرکت را در خویشتن مى پیچانند تا طنین رفتن را بر سینه هاى خاک سرود کنند ، هیچ حصارى پرواز را گرفتن نتواند و هیچ زنجیرى رفتن را .

و مادر جان اگر از من ناراحتى مرا ببخش ، چون آمدن بدست خودم نبود و خدا خواست که بیایم .

 

مورخه ۱۳۶۴/۱۱/۱۵

      ساعت ۱۲ ظهر  حسین ایمانى 

 

 

 

 

 آثار به جا مانده از شهید

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 133445

تعداد بازدید: | آخرین بازدید: