شهدای دانشجو معلم

شهید جعفر دالوند

تاریخ تولد:1342

محل تولد: خرم آباد

سال ورود به تربیت معلم: 1362

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

تاریخ شهادت:1363/4/24

محل شهادت: جزیره مجنون

آدرس کامل مزارشهید: بهشت رضا خرم آباد

 

 

 

زندگینامه شهید: 

     در بهاری ترین روزهای سال 1342 در خانواده ای از مزیدان و عاشقان اباعبدالله الحسین علیه السلام در روستای اسبستان از توابع خرم آباد فرزندی به دنیا آمد که او را جعفر نامیدند وی از کودکی با معارف دینی پرورش و آشنایی یافت ، در دوران انقلاب پرشور و با نشاط در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج مستضعفین با این نهاد انقلابی همکاری داشت .

  جعفر در سال 1361 دیپلم خود را در رشته علوم انسانی اخذ کرد و در کنکور سال 1362 در رشته آموزش ابتدایی تربیت معلم شهید پاکنژاد یزد پذیرفته شد . او از آغاز جنگ آرزوی حضور در جبهه های نورعلیه ظلمت داشت و این آرزو در جریان طرح « لبیک یا خمینی » تحقق یافت و در تاریخ 1363/3/12 با دلی سر شار از عشق و ایمان به جبهه های حق علیه باطل عزیمت کرد و سر انجام در تاریخ 1363/4/24 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید

 

 

 

وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

 من المومنین رجال صدقو اما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو اتبدیلا

                                                                                                 "قرآن کریم "

 

  من جعفر دالوند دانشجوی سال اول مرکز تربیت معلم یزد فرزند یک روستایی مستضعف هستم که در تاریخ 1363/3/12 در طرح لبیک یا خمینی شرکت کرده و هم اکنون دارم از طرف بسیج بستضعفین به طرف جبهه حرکت می کنم.

      یکی از عللی که منرا به این کار واداشته  است عشق سرشاری است که به امام دارم و می خواهم که دستورهای او را بدون هیچ چون و چرایی به کارببندم .

   من خود چون در روستا بزرگ شده ام تمام بدبختی ها را با گوشت و استخوان خود لمس کرده ام من می خواهم این شعار مرگ بر امریکا را که در دانشگاهها به وسیله روشنفکرهای ما گفته  می شود و فقط شعار است به عمل تبدیل کنم . چون امریکا را کامل در حزب بهث عراق و رهبری آن می بینم . من به چشم خود دیدم جنایات سدام را در شهرمان که چگونه در دل خواب وبیداری زنان و کودکان را به خاک وئ خون کشانید و شنیدم جنایت صدام را در هویزه که چگونه دانشجویان مسلمان را سر بریدند و شنیدم چگونه دزفول قهرمان و ابادان مقاوم را با موشک های اهدایی شرق و غرب می کوبند.

    پس بر خود واجب دیدم که به کمک همرزمانم بشتابم که اگر در این راه شهید شدم این نهایت آرزوی من است و اگر هم شهید نشدم که آن موقع است که وجدانم راحت است که حداقل برای این انقلاب گا می کوچک برداشته ام .

  اگر می دانستم که حتس شهید می شوم و یک کار اسلامی بود وبرای خانواده ام امکان داشت که این کاررا بکنند می گفتم در موقع دفنم دستم را از قبر بیرون بگذارند تا سرمایه داران ، قاچاقچیان و سایر نزولخواران بدانند که از این دنیا چیزی با خود نبرده ام .

    چشمهایم را باز بگذارید تا منافقان نگویند چشم بسته از امام خود اطاعت کرده است و مشتهایم را گره کنند تا این را به جهان اعلام کنم که بعد از من یارانم نمی گذارند خون من پایمال شود و راهم را ادامه خواهند داد.

    در پایان باید بگویم من مرید خمینی هستم و دشمن اورا در هر لباس و فرمی که باشد کافر می دانم .

جعفر دالوند ، فرزند پاپیعلی ، ساکن قریه اسبستان منزل پدرم روبروی موزاییک سازی ولی عصر (ع) جاده جفا خنده - - خرم آباد