شهدای دانشجو معلم

شهید علی رحم محمدی

تاریخ تولد:1349/5/15

محل تولد: فارسان

سال ورود به تربیت معلم: سن 14سالگی

تاریخ شهادت: 1364/12/1

محل شهادت:والفجر8

آدرس کامل مزارشهید: گلستان شهدای میهه دفن

 

 

زندگینامه شهید:  

       شهید علیرحم محمدی در تاریخ 15مرداد سال 1349در روستایی دورافتاده و محروم و بدون هیچگونه وسیله رفاهی و بهداشتی در خانواده ای عشایری و مستضعف چشم به جهان گشود. از همان ابتدا در اثر فقر و محرومیت چندین بار بیمار شد که پدرشان با پای پیاده او را به فارسان برده و مداوا کرده و به خانه می آورد.فقر و محرومیت خانواده در آن زمان بر همگان معلوم بوده و هست، در سن پنج سالگی در روز عاشورا مردم را در حال عزاداری می دید و با زبان کودکانه ای می پرسید برای چه سینه می زنند و گریه می کنند، به او گفته می شد برای امام حسین و یارانش، یزید در این روز آن ها را به شهادت رسانید. در سن شش سالگی به مدرسه رفت و با کمک برادرش درس می خواند، تا کلاس سوم به روستای میهه میرفت و بعد که کلاس در روستای خودشان باز شد در آنجا به تحصیل ادامه داد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی به مدرسه شبانه روزی باباحیدر رفت و ادامه تحصیل داد.در سال سوم راهنمایی انگشتان دستش لای کمباین رفت و قطع شد . در سن 14 سالگی ازدواج کردند ولی چون علاقه زیادی به تحصیل داشت برای ادامه تحصیل به هنرستان کشاورزی رفتند و به علت علاقه به شغل معلمی به دانشسرای تربیت معلم منصور کوهی شهرکرد رفته و ازآنجا  برای تعلیم فنون نظامی به پادگان امام حسین اعزام و پس از طی دوره آموزشی به جبهه های جنگ اعزام و در عملیات پیروزمندانه والفجر8 شرکت نمودند و پس از دلاوری ها و رشادت ها در اثر اصابت خمپاره، در تاریخ یکم اسفند 1364 به درجه رفیع شهادت نائل گردید و هم اکنون در گلستان شهدای میهه دفن است.

 

 

 

وصیت نامه شهید:

       با سلام بر امام زمان(عج) و با سلام بر آخرین ذخیره ولایت، امام خمینی(قدس) برای اولین جمله به شما وصیت می کنم که امام را تنها نگذارید، در این موقعیت اسلام در خطر است، اسلام را یاری کنید. برادران با اموالتان و جانهایتان اسلام و قران را یاری دهید.برادران نماز جماعت را فراموش نکنید، در جماعت های اسلامی شرکت کنید، نگذارید اسلحه شهدا بر زمین بیفتد، هر رزمنده ای در جبهه جنگ شهید می شود، شما به جبهه ها هجوم آورید و جای آنها را پر کنید.برادران جلوی هوای نفس خویش را بگیرید که این هوای نفس انسان ها را بدبخت می کند.مادرم برایم گریه نکنید و برای من سیاه نپوشید چون دشمنان اسلام شاد می شوند، وقتی جسدم را می خواهند به خاک بسپارند به مردم شیرینی بدهید چون که من به دیدار معشوق می روم و می روم با معشوق خود دیدار کنم، خواهرم تو زینب وار با حجاب خود چشم دشمنان اسلام را کور کنید.فرزندی در راه دارم، اگر ماند و پسر بود، نام او را کریم بگذارید و اگر دختر بود نام او را هر چه خودتان خواستید بگذارید و فرزندم را در راه دین خدا تربیت کنید.بچه ها را از خود نرانید و آن ها را اذیت نکنید. پدرم من را ببخشید و از طرف من از کلیه آشنایان و دوستان معذرت خواهی کنید