خاطره شهید احمد حاج علیقلی
احمد از بچگی حرفهایی میزد که احساس می کردم پانزده یا 16سال دارد. او همیشه بعد از نماز قرآن میخواند،احمد هر روز در کنارم مینشست و می گفت: مادر جان از امام حسین(ع) برایم بگو. ارتباط شهید با افراد خانواده خود بسیارخوب بود. مادر شهید در این رابطه میگوید: هر کاری به احمد میگفتم او بی هیچ بهانه ای انجام می داد. مادر بزرگش همواره میگفت: خواهرانت نشسته و تو کارهای خانه را انجام میدهی؟ ارتباط شهید با اطرافیان خود نیز بسیار خوب بود.
او همواره به افراد نیازمند خصوصاً افراد سالخورده کمک میکرد. در اوایل انقلاب که کمکهای مردمی را به مسجد یا مدارس جمع آوری میکردند احمد به سرعت به خانه میآمد و به مادرش میگفت: مادرجان قلکم را بده تا برای کمک ببرم. شهید اکثرا با افراد مؤمن و متعهد دوستی میکرد.
ایشان بیش از همه به مادرش احترام میگذاشتند وبا توجه به اینکه سن و سالش کم بود جهت گیری سیاسی خاصی نداشت. البته ایشان نیز مانند دیگر نوجوانان انقلاب در اوقات بیکاری در پایگاه فعالیت میکردند. شهید احمد حاج علی قلی هنگامی که با مشکلی رو به رو می شود سعی میکرد خودش مشکلش را حل کند وبه دیگران هم توصیه میکرد اگر مشکلی پیدا کردید یک صلوات بفرستید و دعا کنید تا مشکلاتتان حل شود. مادر شهید اظهار میدارد احمد همیشه به من میگفت: آرزو دارم دکتر شوم و اگر دکتر شدم از پیرها و بچه ها پول ویزیت نخواهم گرفت. ایشان ادامه می دهند: هر موقع شهیدی را به کیوی آوردند احمد برای زیارت آن شهید به مراسم می رفت. یک روز ماموران مانع زیارت شهید شده بودند او هم از دست مامور فرار کرده و توانسته بود آن شهید را زیارت کند حتی کاپشن خود را جا گذاشت بود . مادر شهید اظهار می دارد زمانی که احمد می خواست برای آموزش نظامی به اردبیل برود من به او گفتم : احمد تو نباید بروی . پدرت برای کار به شهرستان رفته و تو مرد این خانه هستی . مدتی صبر کن تا برادر کوچکت بزرگتر شود آن وقت برو. ولی او به من گفت تا آن موقع جنگ تمام می شود.پس سهم من از شرکت در جبهه چی می شود؟ من باید به آموزش بروم تا همیشه آماده ی اعزام به جبهه شوم . احمد بسیار خوش اخلاق بود .در واقع اخلاق نیکو بارزترین جنبه ی شخصیتی او به شمار می آمد .
«نقل قول از مادر شهید»