شهدای دانشجو معلم

خاطره شهید یعقوب محمدنژاد

 

 


مادرش نظمیه که زنی پاک نیت بود تعریف می کند: یک ماه قبل از تولد فرزندم در خواب مژده تولد فرزند پسری را از یک زن مومن دریافت کردم که گفته بود تو به زودی صاحب پسری خواهی شد نامش را یعقوب بگذار و برای سلامتی اش دعا کن. آری خواب مادرش به حقیقت پیوست و تولدش خیر و برکتی بود برای خانواده.

                                                                                                          «نقل از مادر شهید»

 

 

 

یکی از همکلاسی های یعقوب تعریف میکند :

در کلاس برای ما علاوه بر درس دادن، از امام و تلاش هایی که حضرت امام برای پیروزی انقلاب میکرد می گفت. در بین دانش آموزان کتابهای امام را پخش می کرد و مارا برای رفتن به جبهه آماده می کرد یکی از دانش آموزان از معلم پرسید: رفتن به جبهه برایمان چه فایده ای دارد ؟ در جواب  او یعقوب گفت: مگر فایده ای برای امام دارد که خودش را فدا می کند. که ما در آسایش باشیم.

علی سلیم زاده یکی از هم کلاسی هایش این چنین میگوید:

بنده با یعقوب هم کلاسی بودم مومن و با ایمان بود به همه محبت می نمود. با همکلاسیانش با احترام رفتار می کرد. چهره اش نورانی بود. هیچگاه در چهره او تردید و ابهام وجود نداشت. دارای روحیه ای قوی و بزرگ بود و در شجاعت بی نظیرترین فرد بود. تقوی، خلوص و اعتقادش به توحید، در او ایجاد آرامش  می کرد و تحمل و صبر و استقامتی که در او بود، نشان  می داد که چگونه مجاهدی است آن موقع که به شهادت رسید همه می گفتند حیف که یعقوب شهید شد.

«نقل از همکلاسی شهید»