خاطره شهید قربانعلی ابراهیمی
نسل بعدی چه فکری خواهد کرد؟!
روستایشان مدرسه راهنمائی نداشت، و نزدیک ترین مدرسه تا روستا ۷ کیلومتر فاصله داشت. قربانعلی و دوستانش با وجود سختی زیاد، هر روز این مسیر طولانی تا مدرسه را در سرما و گرما پیاده می پیمودند. بزرگتر که شد برای کمک به مردم روستا و خدمت به انقلاب، برای حفاظت از جان و مال مردم و توزیع نفت، قند، شکر و کپسول گاز داوطلب شد. به طوری که حیاط خانه پدریشان را به انبار کپسول گاز تبدیل کرده بود تا بتواند به همنوعان کم درآمد روستایی اش خدمتی کرده باشد.
وقتی دانشجوی سال دوم تربیت معلم بود با وجود علاقه زیادی که به تحصیل داشت، دانشگاه را جهت رفتن به جبهه رها کرد. به خانواده اش گفته بود: «برای چه درس بخوانم؟ که متفکر و نخبه بشوم! در حالی که دشمن درون خاک من باشد. نسل بعدی چه فکری خواهد کرد؟ » در ایام اربعین سرور و سالار شهیدان به آرزوی دیرینه اش دست یافت. میان کوههای سره مریوان مشغول نگهبانی بود که مورد حمله شبانه گروهک های ضد انقلاب قرار گرفت و پس از مقاومت جانانه در اثر انفجار و نارنجک به سوی معبودش پر کشید.