شهدای دانشجو معلم

شهید غلامرضا ادبی مهذب

 

 

 

 

تاریخ تولد : ۱۳۳۸                    

محل تولد : فومن

تاریخ شهادت :  ۱۳۶۵/۱۱/۱۱       

محل شهادت :  کربلای ۵ ـ بیمارستان امام رضا (ع)

 

 

 

 

زندگینامه شهید:

       شهید بزرگوار در نوزدهم آبان سال ۱۳۳۸ در خانواده مسلمان و مذهبی در شهرستان فومن دیده به جهان گشود. و با عشق و محبت به ائمه اطهار علیه السلام پرورش یافت. دوران تحصیلات دبستان و راهنمایی و دبیرستان را با کسب نمرات عالی پشت سر گذاشت. غلامرضا که جوانی متدین بود در اوج گیری انقلاب بسیار فعالیت نمود، و پس از انقلاب فرهنگی و گشایش دانشگاهها، برای ادامه تحصیلاتش وارد سنگر دانشگاه شد. و پس از آن جذب اداره آموزش و پرورش گردید و در مقاطع ابتدایی و سپس راهنمایی به تدریس پرداخت و توانست جوانان زیادی را در جهت اهداف انقلاب اسلامی تعلیم و تربیت نماید. غلامرضا از دوران تحصیلات راهنمایی موفقیت های زیادی در رشته های ورزشی کسب کرده بود، بعد از تحصیلات هم به ورزش ادامه داد و آن را وسیله ای برای جذب و هدایت جوانان بکار بست. علاقمندی او به مسائل دینی و سیاسی آنقدر زیاد بود. که از شاخص ترین جوانان متعهد منطقه محسوب می شد. و بیان بلیغ و گویایی که داشت در اکثر محافل به سخنرانی و به روشنگری جوانانی که در مسیر گروهکهای منحرف و منافق  قرار گرفته بودند می پرداخت.

با آغاز جنگ تحمیلی به همراه خیل بسیجیان مخلص فومن، در سال 59 به منطقه سرپل ذهاب هجرت نمود و دلیرانه با دشمنان نبرد نمود. پس از مراجعت به فومن ، با توانمندی مدیریتی و اعتقادی و سیاسی قوی و عالی که در ایشان به عینه مشاهده می شد ، وی را به عنوان معاون تربیتی آموزش و پرورش برگزیدند و خدمات شایانی در این رابطه انجام داد و بارها مورد تقدیر اداره قرار گرفت. با توجه به تلاش فراوانی که مسئولین منطقه فومن برای حضور او،در شهر(به دلیل وجاهت مردمی او)کرده بودند،ثمر نبخشید و بارها به جبهه ها  عزیمت نمود، هر مرحله از اعزامش تعداد زیادی از جوانان جذب شده را با خود به جبهه می برد تا توان و غیرت دینی و اسلامیشان را در عرصه نبرد حق علیه باطل به نمایش بگذارند 

 

 

 

وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

 

   درود و صلوات به پیشگاه حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله و وصی او علی بن ابی طالب و جمیع دریه پاک و مقدس و در انتها، سلام آخر به محضر مبارک حضرت بقیه الله الاعظم منجی عالم بشریت و نماینده بحق او امام امت خمینی بت شکن و جمیع شهدا .یکی از زمینه ها و ابزار شناخت انسان، گشت و گذار در تاریخ است و مطالعه اقوام گذشته و تفحص در احوال مکذبین که چگونه با توجه به خوان گسترده الهی از سفره پر برکت، توشه راه جمع نکردند که هیچ، کفران نعمت نموده و متعاقبا خداوند که عذاب الهی خود را در دنیا نصب آنها نموده، هر چقدر که مشخصه امت رسول الله امر به ظاهر است و اصحاب آن بزرگوار بنا به دعای حضرتش از درگاه باری تعالی تنها و تنها در عالم برین به پاسخ اعمال و در نتیجه عقوبت با بهشت الهی خواهند رسید.

اما اگر ذره ای بیندیشیم و لحظه ای و تنها یک لحظه عقل سلیم خود را به کار اندازیم خواهیم پذیرفت که سازندگان این تاریخ جز انسانها نیستند، اینهایند که باید با ساختن خود تاریخ بشریت را بسوی مقصد اصلی خود که خلیفه الهی انسان به عنوان نماینده خدا در روی زمین سوق دهند و امروز بار این مسئولیت بزرگ الهی بنوش ماست نمی دانم چه بگویم به خود می اندیشم که آیا می توانم در این برهه حساس تاریخ اسلام، کمک کار اسلام باشم یا نه ، حسبنا الله و نعم الوکیل و نعم المولى ونعم النصیر .

یاری عزیزانم!

جهان بشریت کنون چشم اندازش به این مرز و بوم است زیرا پس از ۱۶۰۰ سال ندای مظلومیت اسلام از حلقوم رسای یاران رسول الله که نه اصحابند و نه از تابعین و تنها این فریاد را از طلیعه داران همیشه حاضر نبرد علیه استکبار، عالمین متقی روحانیت در سنگر شنیده اند و پذیرفته اند، خوشا به سعادت آنها که با چشم دل پذیرای این بزرگ باشند که در این صورت خدای بزرگ به انسانها چشم بصیرت خواهد بخشید و ابزار فرقان را در اختیار انسانها خواهد گذاشت . اما مسئله بزرگ این است که قرآن می فرماید لا یکلف الله نفسا إلا وسعها حضرت بار یتعالی از هر کس آنقدر توقع دارد که وسع آن را دارد و اگر کنون ما با توجه به این آیه همچون کبک سر در برف برده و این بار مسئولیت را به فراموشی بسپاریم آیا آیندگان تاریخ ما را در ردیف کوفیان نا اهل قرار نخواهند داد ؟ آنان که با نوشتن ۱۲ هزار نامه امام را فراخواندند سپس آه و واویلا از این غم، چه کردند، چه شد، در روز اول ما الا محرم سال 6۱ در بیرون کوفه به امام حسین بن علی نماز خواندند اما در ۱۰ محرم سال 61 همین نااهلان سر از پیکر فرزند رسول الله جدا کردند.

طفل شش ماهه او، اصغر خون پیکر او، رعنا جوان برادرش، آن علمدار سپاه لشگرش سقای اهل خیمة اش، قاسمش، آن یاد گار نازنین برادرش و ... را با لب تشنه کشتند و عریان و بی کفن دفنشان کردند.

ای انسانها، ای خفتگان متحرک، ای کسانی که کنون، این وصیت نامه را می شنوید هزاران و شاید هزاران بار این داستانهای رازدار را با گوش خود شنیده اید اما چرا...

کاروان سالار حسین بن علی به سرداری زینب نوای مظلومیت اسلام را به گوش تاریخ رساند که در زمان نتوانستن باید خون داد، انسان بلاشک خواهد مرد و این بدن مادی به خاک سپرده خواهد شد و از آن چیزی جز چند تکه استخوان بجا نخواهد ماند ولی اعمال انسانها و تاریخ بشریت که نخواهد مرد، گوش کنید با صغری و کبری بافتن ما سر در آخُر نبریم، روزگاری نطفه های دنیا نیامده بدنیا خواهند آمد و خواهند مرد اما ، اما چه بگویم آیا جواب خواهیم داشت؟

و امروز پرچمدار کاروان سالار حسین، خمینی کبیر است و بر ما تکلیف است که نگهبان خون پاک ثارالله باشیم و در این راه جهاد را به عنوان اصل جدانشدنی در زندگی روزمره بپذیریم و بدانیم که بهشت را به بها میدهند، نه به بهانه

بله همسرم

به زینب بیاموز که چگونه پیام رسان خون پدر باشد به او داستان پر افتخار اسیری طفلان حسین را بیاموز و داستان خداحافظی سکینه با پدر، در آخرین دیدار را یاد بده و به او بگو همه خواهیم مرد اما مرگ حسین بن علی با مرگ ابن عباس صد فرق است. به او بگو جهان صحنه کارزار حق و باطل است و اگر در تمام زندگی در کنار حتى نبودی زندگی را به بوچی خواهی گذراند و بگو که پدر هر شب جمعه یا جمیع شهدا به دیدار حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خواهد رفت و اگر می خواهد در فضای نورانی و پر از معنویت، من هم در نزد اباعبدالله بنشینم و فخر کنم باید زینب باشد

همسرم

 به زینب و دیگر فرزندم محدثه یاد بده که :

دنیا محل گذر است و جایگاه آزمایش، اگر نتوانیم از این ره توشه جمع کنیم در روز قیامت در نزد شهدا خجالت زده خواهیم شد، به آنها خوب قرآن خواندن و تفحص کردن در آن و قرآن را در صحنه زندگی آوردن و عمل کردن به آن را یاد بده و بگو که اگر می خواهید، راه پدر را ادامه دهید و رستگار شوید قرآن تنها وسیله است.

و تو همسرم

به خدا توکل کن، صابر باش و هر وقت خواستی گریه کنی یاد کن از زینب، زنی بزرگ که صبری به استواری کوه داشت. به مصائب اهل بیت گریه کن، چون با گریه کردن به شهادت فرزندان رسول الله اسلام زنده خواهد ماند قرآن پایدار خواهد ماند. بیندیش به آینده اسلام و حاکمیت قرآن به چند سال زندگی خود و فرزندان ما را هم اینگونه بیاموز .

 در صحنه زندگی خود در مدرسه کوشا باش و به آنها اسلام بیاموز که اگر به اسلام انس پیدا کردند یاران حسینی تحویل جامعه خواهند داد.

و اما مادرم

زحمتها کشیده ای، رنجها پرده ای ولی بیخود بهشت را زیر پای مادران قرار نداده اند خوشحال باش که فرزند بزرگ کرده ای و در راه خدا داده ای و بدان که در روز قیامت در نزد فاطمه  سربلند خواهی بود و چنان اجری خواهی برد که شفیع همه فرزندان در روز قیامت خواهی شد، مقاومت داشته باش، صبر را پیشه خود کن که صبر راه یاران خداست .

و همه شما دوستان را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کنم. بهوش باشید که دشمن تنها سلاحش تفرقه است و در این راه بسیار سرمایه گذاری کرده است و اگر بتوانند در این راه بسیار سرمایه گذاری کرده است و اگر بتواند در این راه پیروز شود مساویست با رکود انقلاب . انقلاب را تنها در دور اطراف خود به حساب نیاورید. انقلاب اسلامی برای نجات بشریت از قید استعمار و استثمار است. در این راه دیانت باید در کنار سیاست باشد که جدائی این دو، انحراف محض است. صفوف خود را فشرده تر کرده و به جمع خود قانع نباشید در عین حال که أشداء على الکفار هستید وجمعاء بینهم باشید و سعی کنید با جذب انسانهای دیگر جای خالی شهیدان را پر کنید .

و از همه دانش آموزان عزیزی که در محضر آنها کسب فیض کرده ام حلالیت طلبیده و آنها را به استواری در اسلام وصیت می کنم، بهوش باشید که آینده انقلاب در ید توانای شما مؤمنان است که اگر به صلاح و سلاح مجهز شدید سند رهایی این ملت مظلوم را امضاء خواهید کرد و در غیر اینصورت خود دانید . در انتها از همه انسانهائی که به نحوی با آنها سر کار داشته ام حلالیت می طلبم و التماس دعا دارم و تنها یک جمله میگویم آن اینکه : 1- امامت و امام را فراموش نکنید.  ۲- دعا سلاح مومن است با این سلاح به جنگ شیطان نفس روید. ٣- وارثان  شهدا را فراموش نکنید.

                                                                                                                            انا لله و انا الیه راجعون

 

 

 

خاطره به جا مانده از شهید

 

آثار به جا مانده از شهید